- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در ورود به کربلا
انگـار سـرنـوشـتِ مـا را جدا نـوشـتند یـا آرزوی من را بـر بـادهـا نـوشـتـنـد امروز بِینِ این دشت مرگِ مرا نوشتند آنان که مـقـتـلت را در کـربـلا نوشتـند ای هستیام بگو که هستی به خواب، زینب برخـیز مرکـبت را از کـربـلا بگردان بـگـذار یـا بـمـیـرم یـا راه را بـگـردان هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان خیمه مزن به صحرا حکمِ قضا بگردان تا جان نداده پیشت از اضطراب زینب فـهـمیـدهام کـجـایی از نـالـههای زهـرا من هایهای گِـریَـم با وای وایِ زهـرا فـهـمـیدهام کجـایی از جایِ پـایِ زهـرا آنجاست جایِ گودال آنجاست جای زهرا نـگـذار تـا گـذارد پـا بـر تُـراب زیـنب از حال بُـرده ما را هـولِ سـپـاه دشمن تـرسـیدهانـد طـفـلان پیـش نگـاه دشمن جـمع حـرامـزاده حـجـم سـلاح دشـمـن پیـداست خـیـمۀ ما از خـیـمهگـاه دشمن میخـواهد از لبانت تنهـا جـواب زینب میترسم ای برادر از چشمِ آن کمانگیر از شومیِ حـرامی از شعبههای آن تیر از خنجران عریان از تـشنگیِ شمـشیر بیاختیار خوردم بر خاک، دستِ من گیر عباسجان نخواهـد اینجا رکاب، زینب ای کاش مینوشتی ما شیرخواره داریم یا دختران کوچک در این عِماره داریم در محملی عروسی با گـاهـواره داریم نه پـایِ راه رفـتـن نه راهِ چـاره داریـم اینجا نمان نگردد رویش خضاب زینب لبهـای ما از امروز از آفـتاب خُشکـید هـر قـدر آب آمد مثـل سـراب خُـشکـید تا دید حجم لشکر از اضطراب خُشکید برگـرد ای برادر شـیرِ رُباب خُـشکـید دلشـوره دارد از او از قحـط آب زینب اینسوست خار تشنه آنسوست آبِ جاری اینسوست تاولِ پا آنسوست زخمِ کاری یک مرد باشد ای کاش در قحط یار و یاری از حرمله بـپـرسـد نـامـرد بچه داری؟ میتـرسد از شکارِ طـفـل رُبـاب زینب من که نرفـتـه بودم جز مـجـلس زنـانه بـرگـرد تـا نــبـیـنـم دشـنـام و تـازیـانـه بگـذار تا گـلـویت بـوسـم به این بهـانـه سـر میبُـرنـد اینجا از پـشت، نـاشـیانه خانه خـراب زینب خـانه خـراب زینب
: امتیاز
|
ذکر مصائب ورود سیدالشهدا علیهالسلام به کربلا
دلا! بسوز که هنگام اشک و آه شدهست دو مـاه، جامهٔ احرام ما، سیاه شدهست نگـاه مضطرب دختری، به روی پدر طـلـوع عاطـفـه از اوّلِ پگـاه شدهست بـرای آنکـه بـگـیـرنـد کــودکـان آرام حسین، سایهٔ پر مهر خیمهگاه شدهست «حبیب» میرسد از راه تشنهلب، هرچند حجـابِ آینه، گرد و غبار راه شدهست قیامت از عطشِ دیدنِ حسین به پاست به هرکه مینگری، تشنهٔ نگاه شدهست عجب ز کودک و گهواره نیست در این دشت ستاره، هـمـسفـر آفـتاب و ماه شدهست از آنکه ساغر «اَحلی مِنَ العسل» دارد بپرس، از چه زمان، عاشقی گناه شدهست؟ جمال ساقی لبتشنگان، در این عرفات هـزار مـرتـبه با مـاه، اشـتـباه شدهست گرفته راه نفس را به دشمن از چپ و راست دلاوری که عـلمدار این سـپاه شدهست میان معـرکه پـیچـیـده، بـوی پیرهـنش مگر که یوسف زهرا اسیر چاه شدهست؟ زمین به لرزه درآمد، زمان گریست، مگر حـسـین وارد گـودال قـتـلگاه شدهست؟ صـدای بـال زدنهای خـسـتـه مـیآیـد کـبـوتر حـرم ای وای بیپـناه شدهست چه جای حیرت از این رنگِ ارغوان غروب «شفق» به خون گلوی علی گواه شدهست
: امتیاز
|
ذکر مصائب ورود سیدالشهدا علیهالسلام به کربلا
مبهوت و مات گشته دل از کار کربلا حـیـران هـمـیـشه مانده از ایثار کربلا در خـلـسهای عـمـیق فرو رفـته آسمان غـرق غـرور و غیرتِ سرشار کربلا از مـقـتـلِ مـقـرّم و از روضۀ لـهـوف بر مـا رسـیـده بـرگی از اخـبار کربلا هـمـپـای صـبـر آمـده عُـلـیــا مـخــدّره هــمــزادِ زخــم آمـده؛ ســالار کــربـلا «هـفـتـاد و دو مـسیح» به سر آمدند تا مـرهـم شـونـد، بـر تـنِ تـبـدارِ کـربـلا «در بارگاهِ قدس که جای ملال نیست» پـروردگـار، گـشـتـه، عـزادار کـربـلا از سال شصت و یک نه، که از خلقتِ غزل مــا را نـوشـتــهانـد، گـرفـتـار کــربـلا قـدری حـسـاب کـردم و دیدم که تا ابد هـسـتیم مـا هـمیـشـه، بـدهـکـار کـربلا «ثـبت است بر جـریـدۀ عالم دوام ما» ما را کـشـیـدهانـد، به طـومـار کـربلا اینجا درسـت، مـصـرع آخـر تـمام شد پـای ضـریـحِ دسـتِ عــلـمـدارِ کـربـلا
: امتیاز
|
ذکر مصائب ورود سیدالشهدا علیهالسلام به کربلا
کــاروان در مـــدار مــیآیــد بــر ســـر آن قـــرار مـیآیــد فـخــر این روزگــار مـیآیــد وه! چـه بــا اقــتــدار مـیآیــد شـیــر بـهــر شــکـار مـیآیـد هان خبردار! این سپاه علیست مست از جذبه نگـاه عـلیست کودک و پیر در پناه علیست تحت فرماندهی ماه عـلیست او کـه بـا ذوالـفــقــار مـیآیـد تیغ در دست، یاعـلی به زبان پـادشـاه زمـیـن، امـیـر زمـان تحت فرمان او هم این و هم آن لشکـرش مثل رود در جریان وه! چـه بـا افـتـخــار مـیآیــد دشت انگار غرق احساس است عطر سیب و شمیمی از یاس است این که تصویر اشجع الناس است پسر فاطمه است، عباس است حـــیـــدر آشــکـــار مــیآیــد محـضـر آفـتـاب عــالـمـتــاب لشکری مثل کوه، پا به رکاب جان نـثـاران حـضرت ارباب همه از شوق وصل در تب و تاب لـشـکـری جـان نـثـار مـیآیـد میرسد کاروان به شور و نوا دل اهـل حـرم پُـر از غــوغـا نام این دشت چیست اهل ولا؟ مـاریـه غـاضریه کرب و بلا غـصــهای نــاگــوار مـیآیــد دل هفت آسمان پُر از خون شد خاک عالم به چرخ گردون شد نـفـس جـبـرئـیـل محـزون شد که چرا در حصیر مدفون شد؟ صحـبـت از اضـطرار میآید بعد از آن وای بر یتـیم حسین چشم نامـحرم و حـریم حسین وای از مـاتـم عـظـیـم حـسین لعـن بر دشـمـن لـئـیم حـسـین کـه پـی گــوشــوار مــیآیـــد چارده قرن آسمان خون است کفن نسل شیعه گـلگـون است حال شیعه اگر دگرگون است به همین چای روضه مدیون است شـیـعــه پــای قــرار مـیآیــد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در ورود به کربلا
ای ساربان آهسته ران دارد توانم میرود در این زمین پربلا از غم عنانم میرود از خاک اینجا بوی هجران و جدایی میرسد گویا همین جا از تن رنجیده جانم میرود اینجا لب خشکیده را با تیر آبش میدهند گفتم عطش سوزم چو آتش بر زبانم میرود اینجا مقام دیـدن ذبـح ذبـیح اعـظم است کز داغ او شادی ز کل دودمانم میرود اینجا من و تاریکی و غربت به هم محرم شویم باید ببـیـنم روی نـی مـاه زمـانم میرود دوران یا بنت امیرالمـونمین من گذشت وقت اسیری آمد و نـام و نشـانم میرود زین پس به روی ناقۀ بیپرده میخوانم نماز بعد از عـلی اکـبرم دیگـر اذانم میرود من خود به چشم خویشتن باید ببینم بیکفن روی سرم رأست به نی چون سایه بانم میرود
: امتیاز
|
ذکر مصائب ورود سیدالشهدا علیهالسلام به کربلا
بـوی بـهـشت میوزد از کـربـلای تو ای کشتهای که جان دو عالم فـدای تو دیـوانــهوار، آمــدهام تـا بـه قـتــلـگــاه وقـتی به استـغـاثـه شـنـیـدم صدای تو در حیرتم چه شد که نشد آسمان خراب وقـتـی شـنـیـد نــالـۀ واغــربـتــای تـو خورشید و ماه و جنّ و ملک خون گریستند وقـتی مـیان لُـجّـۀ خـون بـود جـای تو رفتی به پاس حـرمت کعـبه به کـربلا شد کـعـبـۀ حـقـیـقـیِ دل، کـربـلای تو اجر هزار عمره و حج در طواف توست ای مـروه و صفا به فـدای صفای تو! با گـفتنِ «رضاً بِقَـضائِک» به قـتلگاه شد متّـحـد رضـای خـدا با رضـای تو تا با نـمـاز خـوف تو گردد قـبول حق شد سجـدهگـاه اهل یقـین خاک پـای تو تو هرچه داشتی به خدا دادی ای حسین! فـردا خـداست -جَلّ جَلالُه- جـزای تو اندر مِـنا ذبـیح یکی بود و زنـده رفت ای صد ذبـیح کـشته شده در منای تو! برخـیز و باز بر سرِ نی آیهای بخوان ای من فـدای آن سـرِ از تن جدای تو! خون خداست خونِ تو و جز خدای نیست ای کـشتۀ خـدا! به خدا، خـونبهای تو ما را خشوع بندگی آموز، چون خداست در مجلس عـزای تو صاحبعزای تو آنجا که حدّ ممکن و واجب بُوَد، تویی ای مـنتـهـای اوج بـشـر، ابـتــدای تـو
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در ورود کاروان به کربلا
من از لبت شـنـیـدم، تا اسم کـربلا را دادند دست روحم، درد و غم و بلا را روز ده مــحــرم روز قـرارتــان بـود تو زود آمدی تا راضـی کـنی خـدا را اینها که راه ما را در کـربلا گـرفـتـند دیـروز در مـدیـنـه بـسـتـنـد راه ما را صد قطعه از تن تو در چشم زینب آمد وقـتی نـگـاه کردم هر جای نـیـنـوا را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا علیهالسلام در ورود به کربلا
خیمه بر دوشم ولی من را کجا آوردهای وای بر زینب مگو که کـربلا آوردهای آمدی تا قـتـلگـاهت تا کنارت دق کنیم؟ آه میبـیـنی چههـا بر روزِ ما آوردهای از مـیـان مـحــمـلـم وا فـاطـمـه آوردهام از مـیــان قــافـلـه واغُــربـتــا آوردهای مادرم را در پیِ خود موپریشان کردهای خـواهرت را در زمـینی آشـنا آوردهای سایهام را چـشم نامحـرم نـدیـده بازگرد اهلِ خود را پیش جمعی بیحیا آوردهای گَه به اکبر خیرهای گاهی به قاسم، گاه من وای فهـمـیدم چـرا چندین عبا آوردهای بـاز گـرد آقـا مـدیـنـه تا نـبـیـنـم با عـبا پیکری را اِرباً اِربا…نخ نما؛ آوردهای هم مغیلان است هم تیغ است هم شنهای داغ مـرحـمـی آیا بـرای زخـم پـا آوردهای؟ گفتی از زخمِ هزار و نهصد و پنجاه تیغ ای زبــانــم لال آقــا بـــوریــا آوردهای حرمله آنجاست خولی هست با شمر و سنان من که هیچ اما رُبابت را چرا آوردهای
: امتیاز
|
ذکر مصائب ورود سیدالشهدا علیهالسلام به کربلا
حـسـین آمد و حق را به کـربلا آورد بـرای نـالـه نـی غــم بـه نـیـنـوا آورد برای آنکه نشیند به تخت خواهر شاه به روی شانه علمدار عرش را آورد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در ورود کاروان به کربلا
الـسـّلام ای سـرزمـین کـربـلا الـسّـلام ای مـنـزل نــور خـدا السّلام ای وادی دلجوی عشق وَه چهخوش میآید اینجا بوی عشق السّـلام ای خـیـمهگاه خـواهرم قـتــلـگـاهِ جـانـگـدازِ اکــبــرم کـربـلا؛ گهـوارهٔ اصغر تویی مقـتـل عـباس مَه پـیکـر تویی آمـدم آغـوش خود را بـاز کن بستر مهـمان خود را ساز کن آمـدم بـا شَـهــپَـر جــان آمــدم آتـشـم امّـا چـو طــوفـان آمـدم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در ورود کاروان به کربلا
ای کرب و بلا بشنو خونین خبر آوردم در سیـنـۀ سـوزانم مـوجی شرر آوردم شوریـده دلانی را سرمـست فـنـا فیاللّه هـفـتاد و دو مـهـمان فـرزانه فـر آوردم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در ورود کاروان به کربلا
شیون و غوغا مکن زینب خدا صبرت دهد صبر کن خواهر الهی مصطفا صبرت دهد بعدِ من با لشگرِ غارت مواجه میشوی حق تو را در جنگ با این اشقیا صبرت دهد بازوانت میشود خیلی کبود از ضربهها کاش یزدانت میانِ ضربهها صبرت دهد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سکینه سلاماللهعلیها در ورود به کربلا
این بیابان چه غـم افزاست بیا برگردیم این چه منزل گه و مأواست بیا برگردیم عمه جان خیمه مزن دردل این وادی غم چشمم از اشک چو دریاست بیا برگردیم در بیابان عطش بیش از این پیش مرو پیـش رویم صف اعـداست بیا برگردیم تـرسم این است بمـانـیم غـریب و تنهـا مقصدت گرچه همین جاست بیا برگردیم توگل یاس علی هستی ومن یاس حسین جـای ما گـلـشن زهـراست بیا برگردیم تشنۀ عـشـقم و غم نیست ز بیآبی لیک طفل شیرخواره دراین جاست بیا برگردیم کی توان دید دراین گلشن عطشان، برخاک پـاره پـاره تـن سـقـاست بـیـا بـرگـردیم تـا نـدیـدم پــدرم بـیـن هـزاران دشـمـن غرقه خون بی کس و تنهاست بیا برگردیم پیـش از آنی که بـسـوزد حـرم آل عـلی گر رهی جـانب دریـاست بـیا برگردیم ای «وفایی» تو ز سـوز دل ما باز بگو این بیابان چه غم افـزاست بیا برگردیم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در ورود به کربلا
ای مرا دلـبر و دلـدار، بیا برگـردیم خیمه برپا مکن اینبار، بیا برگردیم دم به دم دشـمـن تـازهنـفـسـی میآیـد تا که فرصت بود ای یار، بیا برگردیم باغبانا به تو و تکتک گلهات قسم کار گـلـزار شـود زار، بیا برگـردیم از نگـاه همه زنهای حـرم غم بارد تـا نگـشـتـیـم عـزادار، بـیا برگـردیم تو نداری سر بازار جفا، یوسف من غیر شـمـشیر خـریـدار، بیا برگردیم دشمن از دیدن عـباس دلش میلرزد تا سر پـاست عـلـمـدار، بیا برگردیم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در ورود به کربلا
یا اخـا ای تو مـرا یـار بـیا بـرگـردیم لالـۀ احــمـد مـخـتـار بـیـا بـرگـردیـم به همان لحظه که بر سینه،زد آسیب لگد قـسـمت میدهـم ای یـار بیا برگردیم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در ورود کاروان به کربلا
ای سرزمین کـربلا ای کـوی جانـانم بنگر به پیر و کودک و خیل جوانانم چون باغبان هم لاله و هم یاسمن دارم یک باغِ گل نه، صد گلستان گل به دامانم پُر گُرگ اگر صحرا شود عباسِّ من شیرست آب آورست او از برای تـشنه طفلانم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در ورود به کربلا
یک نظر کن حال و روز مضطرم در این دیار ای عزیزِ فـاطمه دیده ترم در این دیار با ورودت حزن و اندوهی دو چندان آمده از غمت آقا گریبان میدرم در این دیار چون کـبـوتر آمدم دنـبالِ تو امّا حـسین بال و پر بشکسته هستم بی پرم در این دیار تکیه کن بر خواهرت مستحکمم مانندِ دژ خواهری ها یک طرف!چون مادرم در این دیار ترسم از تکرارِ کوچه دردلِ کرببلاست گرد و خاکی شد دوباره معجرم در این دیار کاش میشد تا که تدبیری بیاندیشم تو را دائماً در فکرِ زیرِ حنجـرم در این دیار نیزهها از دور پیدا شد برادر بیحساب در خیالِ خود به فکرِ این سرم در این دیار تکیه گاهم کو؟ محافظ کو؟ قرارِ من کجاست؟ پس کجا مانده ست این آب آورم دراین دیار کو ابوالفضلم؟ که پائین آورد از ناقهها کودکانِ خسته جان و پرپرم در این دیار دشمنانِ دین فـراوانند ای سـالارِ عـشق ارباً اربا میشود پیغـمبرم در این دیـار حـیفِ این قـدِّ رسا و جلـوهگـاهِ احـمدی حیف از شهزادهات از اکبرم در این دیار این سپـیدی گـلو ذبحِ سه شعـبه میشود میرود در خواب گویا اصغرم در این دیار
: امتیاز
|
ذکر مصائب ورود کاروان سیدالشهدا علیهالسلام به کربلا
ذکر لبت در هر قـدم؛ إنّا إلیه راجعون ورد زبـانت دم به دم إنّا إلیه راجعـون از کوفیانِ کینهای بسیار داری خاطره از فـتـنـۀ اهـل سـتـم، إنّا إلیه راجعـون غم در دلت افتاد تا گفتند اینجا کربلاست شد خیمه برپا با عـلَم، إنّا إلیه راجعون دلواپسی و بغض زینب آتشت میزد ولی گفتی که ای اهل حرم، إنّا إلیه راجعون دارد قـرائت میکـند مادام دشت نـیـنوا این آیه را با آه و غم، إنّا إلیه راجعون آماده شد محض نجاتِ خلق؛ کشتیِ نجات تا خواندی از لطف و کرَم، إنّا إلیه راجعون در زیر نور ماه مُشتی خاک را برداشتی گـفـتـی خـدایـا آمـدم! إنّا إلیه راجعون!
: امتیاز
|
مدح و مرثیه سیدالشهدا علیهالسلام و ورود کاروان به کربلا
لحظه لحظه عمر خود را خرج حضرت میکنم جز حرم جایی روم احساس غربت میکنم گریۀ در روضهاش یعنی همان خیرالعمل اشک میریزم برای او، عبادت میکنم راه او یعـنـی همان إِنَّا هَـدَینـاهُ الـسَبـیل بچـههـایم را بدین گونـه هدایت میکـنم کنج هیأت تا بگیرم اذن خدمت سرخوشم من به یک لقمه از این سفره قناعت میکنم روضههایش میبرد دل را به سوی کربلا “بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا“ سالها از درد هجرش چشم زمزم گریه کرد گریه کرد از غصه، اما باز هم کم گریه کرد پیش چشمانش تداعی میشود صحرای خون دارد از یک سو سنان همراه لشگر میرسد شمر از سویی دگر با چند خنجر میرسد کربلا آغاز درد و غصههای زینب است
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در ورود کاروان به کربلا
ای هــمـیـشـه شـبـیـه مــادر مـن کـوه ایـمـان، عـقـیله خواهر من جـاری کـوثـر اسـت چـشـمـانت عـصمـتی دیگر است چـشـمانت قـلب تو تا هـمیـشه با من هـست نظـرت مثـل صبح روشن هست ایکه چشمت دوباره بارانیست کــربـلا ایـسـتـگـاه پـایـانـیسـت خـســتــۀ راه آمــدی خـــواهـــر دیـگـر ایـنـجـاسـت مـنـزل آخـر لـشـکــر چـشــمهـا کـنـار رویـد خـواهـرم خـواهـشأ پـیاده شـوید خاطرت جـمع محـرمان هـستـند سـایـهات را نـگـاهبـان هـسـتـنـد آب هـم در دلـت تـکـان نـخـورد پـردۀ مـحـمـلـت تـکـان نـخـورد یک بیابان اسـیـر پـیش شماست باد هم سربه زیر پیـش شـماست ایـنـکــه دارد رکــاب میگـیــرد از نـگــاهـت ثــواب مـیگـیــرد آســمــان بـلـنـد احـســاس اسـت روشــنـی دل تــو عـبـاس اسـت چــادرت را غــبــار نـنـشــیــنـد سـایــهات را کـســی نـمـیبـیـنـد اســتــوار هــمـیــشـگـی زیـنـب ذولــفــقــار هـمـیـشـگـی زیـنـب ای پـــنـــاه کــبـــوتــران حـــرم مــلـــجـــأ آه دخـــتـــران حـــرم خـاک این دشـت را مـزیـن کـن کــربــلا را حــریــم ایــمـن کـن مــــریــــم خـــانــــوادۀ زهــــرا انــتــخــاب قـــیــام عـــاشـــورا عـشـق بیتـو چه بیبـهـا بـشـود کــربــلا بـا تـو کـربــلا بـشــود با جـدایـی بـساز از این لـحـظـه کـربـلا را بـساز از این لـحـظـه فــکــر روز دهــم کـن از حـالا فـکر گـودال و عـصر عـاشورا تــو مــرا بـیســپــاه مـیبـیــنـی خـیـمـه را بـیپــنــاه مـیبــیـنـی سنگهـایی که پرتـوان هـسـتـند نیزههایی که خون چکان هـستند عـشـق خود را غـریب میبـینی آه شـیب الـخـضـیـب مـیبــیـنـی بـاورت مـیشـود حــسـیـنت را نــیــزههـا مـیبــرنــد از ایـنـجـا از جسارت تو خسته خواهی شد بعـد من دست بـسته خـواهی شد
: امتیاز
|
ورود کاروان سیدالشهدا علیهالسلام به کربلا ( مدح حضرت زینب)
روی پرهای فـرشته کعـبهای عالی مقام میرود در بینِ صحرا میرود بیتُالحرام میرود دریا، به دنبالش مدیـنه مثل رود میرود باران، به دنبالش مدینه تشنه کام آفتابِ مکه در محمل نشست و بار بست صبح و شامِ مکه بعد از آن فقط شد شام شام رد شد از یثرب رسولالله فرمود: الوداع رد شد از سمتِ نجف شاه نجف گفتا سلام کیست او نـورِ مـفاتـیحالجنانی مستجـاب کیست او طوفانی از نهجالبلاغه در کلام کیست او وقتی که زهرا را ادامه میدهید حجـةالله است زهـرا دخـترش قـائم مقـام فـاطـمه وقـتی تجـلـی کرد زینب نـام شد فاطمه شبهای قدر و زینـبش ماه صیام کیست: اقـیانوس آرام است اما با حسین مرتضایی در حجاب و ذوالفقاری در نیام کیست زینب ابتدایِ حاء و سین و یا و نون کـیـست زینب انـتهـای شعـرهای ناتـمام حق بده عُمان اگر از زینباللهی نوشت حیرتش بود و خودش با واژههای خام خام این علی یا فاطمه یا که حسن یا که حسین در شگفتم از زنی اینگونه دارد چند نـام آسـمـان در کُـلِ عـمـرِ آسـمـانیاش نـدید از تـمامـیِ بـرادرها کـنـارش جـز قـیـام سایهاش را چـشم همسایه ندیده نیم قـرن سایهاش هرچند باشد بر دو عـالم مستدام کَس ندیده کـوه را وقـتی که میآید چنین کَس ندیده چادری اینگونه غـرقِ اسـتلام کـربـلا در کـربـلا آمـد اگر زینب رسـید کـربـلا شد کـربـلا با نام زینب والسـلام بین عرش و فرش حائل زانویِ عباس بود ورنه عـالـم را نباشد طاقـتِ آن نیـم گـام در شگـفـتم از زمـینی که تحـمل میکـند تا که او آهـسـته بگـذارد قـدم با احـتـرام جعفر و عون و محمد قاسم و اکـبر همه گِرد او هستند گیرند از دو دستش هرکدام گِرد گردش از برادرها شلوغ افسوس گفت: آه از حُـسنِ شـروع وای از حُـسنِ خـتام چار پرده روی محمل داشت اما عاقـبت دید طوفان شد زمین خونین هوا شد سرخ فام پردههای محـملش را با حـرم آتش زدند میدود دنـبـال دخـتـرها خـدایا در خـیـام خوب شد این صحنه را چشم عزیزانش ندید شـاه بـانـویی زمـین اُفـتاد در بـینِ عـوام هرچه خانم گـفت عـباسـم ولی او پا نشد وای از احوالِ زینب وای از چشم حرام عاقـبت هـمسایهها دیـدند او را بر زمین عاقبت او دید شاگردانِ خود را رویِ بام سختتر از هر جراحت دیدن لبخند بود از مسلمان های کوفه از یهـودیهای شام جای طفلان یتیم خسته بیبی، خورد خورد تازیانه جای آب و کعـب نی جای طعـام
: امتیاز
|